قصیده کامل «ای وطن» ادیب الممالک(36بیت)
ای خزیده در این سرای کهن
ای دمیده چو گل درون چمن
نکته ای گویمــت که گر شنوی
شاد مانی به جان و زنده به تن
آدمی را چو هفـــت مهــــر به دل
نبــــــود کم شمار از اهریمن
مــهر ناموس و زندگـــانی و دین
عزت و خاندان و مال و وطن
وان که بیهـــوده بگــــذراند عـمر
هست نــــادان و ابله و کودن
وان که ایمان به دین خویش نداشت
از بدیــــهای او مـــباش ایمن
وان کــــه قــــدر شــرف نداند باد
ذل و فقــــــــرش قبا و پیراهن
وان که اسراف پیشه کرد به مــــال
نشــــــود شمع خانه اش روشن
وان که حب وطن نداشــــت به دل
مرده زان خوبـــتر به مذهب من
ای وطــــن ای دلِ مــــــــــرا مأوا
ای وطـــــــن ای تنِ مرا مسکن
ای وطن ای تو نور و ما همه چشــم
ای وطن ای تو جان و ما همه تن
ای مرا فــکرت تــــــــو در خـــاطر
وی مرا منّـــــــــت تو بر گردن
ای تراب تــــــــو بهتر از کـــــــافور
ای نسیم تو خـــــــوشتر از لادن
ای فضـــــــای تـــــــــو به ز باد بهار
ای هــــوای تو به ز مشک ختن
ای تــف غیـــــــرت تــو خاره گداز
ای مــــــی همت تو مرد افکن
پشه با یاری تو پیـــــــــــل شـــــکار
روبه از نیــــــروی تو شیر اوژن
ای عیون کریمـــــه را منــــــــــــظر
ای عظام رمـــــــــــیمه را مدفن
ای غــزالان شوخ را گلــــــــگشت
ای درختـــــان سبز را گلــــشن
نار تـــــــــو خوبتر ز بــــرد و سلام
خار تو تـــــازه تر ز ورد و سمن
با تـــــــــو بر زهر جــــان ما مشتاق
بی تو با نور چـــــــشم ما دشمن
از تو گر رو کنم به دار ســــــــــرور
هست در دیده ام چــو نور حزن
از هوای تو مغزم آن شــــــــــــــنود
که رسول خدا ز بــــــــــاد یمن
ای به یاد تو در سرای سپنــــــــــــج
ای به نام تـــــــو در جهان کهن
تخت جمشــــــــــــــید و افسر دارا
تیغ شــــــــــاپور و رایت بهمن
ای به مهر تو با هــــــــــــــزار اسف
ای به راه تـــــــــو با هزار شجن
خسته در هر رهی دو صد بهــــــــرام
بسته در هر چهـــی دو صد بیژن
ای ز شاپور و اردشیـــــــــــر به پای
مانده آباد دشــت و باغ و چمن
ای زبهرام و یزد گرد به جـــــــــــای
چشم اســـــــــفندیار رویین تن
ای پی نرگس تو غرقه به خـــــــــون
مانده ویـــران دیار و ربع و دمن
ای سپرده هـــــــــــزار دستـــــــانت
خانه و آشیــــــان به زاغ و زغن
ای پس از صد هزار رود و ســــــرود
خـــواسته از سرای تو شـــــیون
از هــــــــــــــوای تو هر که برگردد
متوسل بود به جبت و وثــــــــن
وثنی بهترســــــت از آن که به صدق
نپرستــــــــــد تو را بسان شمن
ای برادر بتـــــــــــــــاب از آتش ما
آن دلی را کــه سخت تر ز آهن
گریه کن بر وطن کــــــه گریه ی تو
چشم دل را همــــی کند روشن
به هوای وطن زنان گریـــــــــــــــند
گر نگریی تو کمتــــــری از زن
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:سلام دوست عزیز،از تمام دروس و کل مطالب کتاب.بهترین منبع، کتاب سوالات سی ویک استان نمونه دولتی که در کتابخانه ها موجود است.

باسلام وخسته نباشیدآقای لایموت.ممنون از مطالب خوبتون
پاسخ:سلام امیرحسین!ممنون.

یه سوال داشتم اگه این شعرکامل روحفظ کنیم میشه به جای شعرکتاب بخونیمش؟ ایاقبول خواهیدکرد؟
باتشکر.....
پاسخ:سلام!حتماً...
.gif)
.gif)
پاسخ:سلام آقا عرفان!بله
(مهارت های نوشتاری) هم میاد؟با تشکر از زحمات شما.
پاسخ:نه
سلام آقای لایموت.ازتون به دلیل گذ اشتن
مطالب خیلی خوب تو وب سایتتون خیلی
ممنونم.اگه لطف کنین وبه وب سایت منم
سربزنین خیلی خوش حال میشم. اززحمات
شما بسیار متشکرم.
پاسخ:سلام امیر علی!چشم!
سلام استاد ببخشید ازخدمت شما یک سوالی داشتم.
ریشه کلمه رایگان چیه؟
ممنون
پاسخ:سلام علی آقا!کلمه رایگان در اصل راهگان بوده یعنی چیزی که در راه یافت شود یا به زبان ساده تر به معنی مفت و مجانی.«گان » پسوند لیاقت می باشد.رایگان به معنی چیزی که شایسته راه باشد و بی ارزش .مخفّف آن «راگ» می باشد.
پاسخ:سلام امیرحسین!بله درسته!اگر از یک غزل یا قصیده یک بخشی از ابیات را بدون بیت مصرّع(بیت اوّل)انتخاب کنند در حقیقت قالب شعر قطعه خواهد شد.در این شعر هم همین اتّفاق افتاده است کل شعر قصیده است امّا چند بیتی که در کتاب شما آمده قطعه است.
سلام استاد خسته نباشید من در اینجا یک مقدمه می نویسم شما بگویید می توانم در انشای فردا استفاده کنم؟
هم اکنون مرکوبه ی قلم را ذین کرده،در عرصه سپید کاغذ می رانم تا ببینم چگونه سفیدی کاغذ را مبدل به سیاهی کرده و چون حکایت می کند؟
پاسخ:سلام آقارضا!اصلاً از این نوع مقدمه های کلیشه ای استفاده ننمایید.به خودتان اعتماد داشته باشید و مقدمه را متناسب با موضوع تصویری که خواهند داد بنویسید.همان کاری که تا حالا در کلاس کرده اید.امیدوارم که موفق باشید.
پاسخ:انشاها رو می خوانیم.
.: Weblog Themes By Pichak :.